Dienstag, 18. Dezember 2012

مجله فلسفی- از سلسله بحث های فلسفی روز پایان جهان! (1).ترجمه ملیحه رهبری




مجله فلسفی- از سلسله بحث های فلسفی
روز پایان جهان! (1)
پایان جهان یعنی پایان همه چیز؟!
قسمت اول:
چه چیزی در پشت ترس از روز قیامت و یا حتی اشتیاق برای آن نهفته است؟ این به معنای چه نوع آسیب شناسی(اجتماعی) است وقتی که احساس می شود یا چنین انتظاری است که پایان جهان نزدیک است؟
کسی که پیشگویی پایان جهان را می کند، این حرفش چه سمت و سویی دارد؟ چه کسی می تواند بگوید:" در زمان حیات من طوفان (نوح) خواهد شد؟"
و چه خواهد شد اگر که بدانید تمام این هشدارهای جنجالی فقط یک نوع بازی است که راحت تر بتوان بدبین بود؟
رافایل آنتهوون با میشایل فوزیل متخصص در فلسفه سیاسی واستاد دانشگاه در این زمینه بحث می کند.
رافایل: «نقاشی یا تصویری را تماشا می کنیم که شکل جهان بعد از واقعه قیامت( روز وحشت) را نشان می دهد که بسیار هول انگیزاست. برخی معتقدند که این حادثه دراثر ظلم وستم و بی عدالتی حکمفرما خواهد شد. به دلیل ظلم وستم ثروتمندان متکبر بر فقرا و به طور کلی به دلیل از دست رفتن ایمان وصداقت وشعله ور شدن جنگ های خونین درهمه جای جهان و در یک کلام به دلیل فروپاشی اخلاق وفسادی که از تبعات آن است و عده دیگری نیز به دلیل  فجایع طبیعی مثل سیل و طوفان و زلزله و شهاب آسمانی وتغییراتی آسمانی آن ( پایان جهان) را ممکن می بینند.
اگر من کتابی به نام "بعد از پایان جهان" نوشته روبرت لافون را نخوانده بودم، موضوعی که امروز در باره آن بحث می کنیم، به یاد یک متن از "کانت" در سال 1794 نمی افتادم. دراین تکست به نام " پایان همه چیز" کانت در سال 1794 نه تنها موضوع "پایان جهان" می پردازد بلکه عملا نیز به شیوه ای بسیار عالی که ما امروز آن را بهتر می فهمیم نشان می دهد که به طور قطع یک وضعیت فاجعه باری (پایان جهان) رخ داده است.[ درآن زمان رخ داده بود.]
 میشایل:« جالب است که کانت در این متن نشان می دهد که ترس از "پایان جهان" با تمام صور وحشتناکش یک ترس مداوم و بازگشت پذیر است. این ترس در تاریخ بشری همانقدرحضور قوی دارد که امید بشر به زندگی. تصور یک فاجعه که همزمان یک امرالهی هم تلقی شود معنی دیگری ندارد جز قیامت و آنکه قدرتی الهی "حقیقت" را به وسیله  نیروی قهریه برقرار کند. اعتقاد به این قضیه درفرهنگ ما چنان قوت دارد وقدیمی است که به قدمت و دوران کشف مونه تارایسموس باز می گردد. این تصورزایده این اندیشه و فکر است که "جهان همانگونه که آغازی داشته است، باید پایانی هم داشته باشد. این موضوع تا حدی به تصورِ آفرینش جهان به شیوه " نیکس نی هیلو"  باز می گردد. یعنی که جهان هستی که از "نیست" خلق شده است، به قدرت خدا و دوباره به نیست هم باز می گردد.
رافایل:« از خاک هستیم و به خاک نیز بازمی گردیم.»
میشایل:« درسته ازخاکیم و به خاک باز می گردیم اما باید توجه کنیم که این بازگشت به معنای پیروزی قدرت خداوند( برهمه چیز) است. ما همه تا حدی چنین تصوری داریم که درفنای جهان به وجود خداوند پی خواهیم برد و این فنا نشانه ای ازحقیقت وجود خداست. و در تصور و توهمات بشری "حقیقت" خود را در این نابودی جهان نشان خواهد داد.»
رافایل:« طوفان نوح! خداوند قدرت خود را در نابود کردن جهان نشان میدهد، زیرا که بشر خدا را از خود ناامید کرده است.»
میشایل:« واین( قیامت) یک نابودی کامل جهان خواهد بود با هرآنچه که تجسم جهان مادی باشد. اما درآن " متن" ی که از کانت داریم مربوط به سال 1794، بعد از انقلاب فرانسه که صحبت از پایان جهان میکند...
رافایل:« بله! به معنای پایان جهان هم بود زیرا پادشاه کشته شده بود.
میشایل:« بله و دقیقا به معنای پایان یافتن یک نظام و رژیم و پایان یافتن نظام قدیمی حاکم برجهان بود که چندین قرن مردم در اروپا برآن اساس زندگی کرده بودند. بدون شک کانت این متن را بعد از حوادث انقلاب نوشته است و درهمان زمان عده ای معتقد بودند که وقوع این حوادث به معنای درهم ریختن نظم عالم و کیهان ( آخرالزمان) است و دراثر فاجعه انقلاب شرارت بر روی زمین حکمفرما خواهد شد.
رافایل:« به نظرمن کانت این متن را در جواب کسانی(معاصران) خود نوشته است که انقلاب فرانسه را یک فاجعه و به هم ریختن نظم در عالم( کیهان) می دانستند.
میشایل:« اما نه! برای کانت واقعه انقلاب( پایان جهان و نظم کهنه) به معنای به هم ریختن نظم عالم نبود ، یک جهان بعد از آن نیز وجود دارد. بعد از پایان آن جهان(کهن) ما جهان دیگر و نوینی می سازیم.
رافایل: با آنکه شیوه کشتن پادشاه و ملکه فرانسه توسط گیوتین روی او تأثیر زیادی گذاشته بود و یکسال قبل از نوشتن این متن انزجار خود را از این عمل ابراز می کند وآن را محکوم می کند اما آن را نشانه پایان جهان تلقی نمی کند. بلکه یک سرفصلی برای کانت است. در نزد او تاریخ 21 . ژانویه. 1973 که پادشاه توسط توسط گیوتین کشته می شود به معنای واقعی کلمه یک فاجعه است. برای من یادداشت های او قبل از مرگ پادشاه و بعد از آن، بسیار قابل توجه است زیرا مطالب او قبل از این حادثه  کاملا متفاوت است با آنچه که او پس از این حادثه می نویسد.
میشایل:« شما حق دارید زیرا که او این عمل را محکوم می کند اما انقلاب را پایان جهان نمی داند و برخلاف برخی از معاصران خود معتقد نیست که شرارت بر جهان حاکم شده است و یا این اتفاق یک نشانه از ظهور شرارت در عالم است. کانت چون درآن زمان(دوران انقلاب) حضور دارد ومی تواند "شاهد" باشد، فاجعه(فجایع) را کاملا محکوم می کند اما نتیجه گیری نمی کند که این عمل به معنای پایان نظم درجهان است و به معنای درهم ریختن نظم کهکشانها و واژگونی دنیا است و درپی خود نابودی جهان را به دنبال دارد. بلکه برعکس...کانت با دید روشنگر خود نشان می دهد که بعد از به هم ریختن و ویرانی نظم کهن است که خواسته های جدید بشرامکان پذیر می شوند. از درون این پایان جهان است که یک نظم جدید و طرح نو زاده می شود.
رافایل:«مایلم که درهمین جای بحث توقفی داشته باشیم برای اینکه تأکید بر این مطلب کنم که برخلاف آنچه که امروز عده ای هستند که این امر را به خودشان نسبت می دهند اما باید بدانند که چیز جدیدی کشف نکرده اند و همچنین کسانی که معتقدند حادثه پایان جهان دراثر ظلم وستم و بی عدالتی حکمفرما خواهد شد. به دلیل وجود ستم وسرکوب شدن فقرا به دست ثروتمندان متکبر و به طور کلی به دلیل از دست رفتن ایمان وصداقت وشعله ور شدن جنگ های خونین درهمه جای جهان و در یک کلام به دلیل فروپاشی اخلاق وفسادی که از تبعات آن است وکسانی که همه اینها را مشخصا می گویند که همه چیز از دست رفته است وبشر امروزه ازآن ارزشی برخوردار نیست که در گذشته برخوردار بود و.... همه کسانی که این تشخیص ها را می دهند یعنی وجود شرایطی را بیان می کنند که گویی درآستانه پایان جهان هستیم اما شبیه به همان شرایط قرن هیجدهم می تواند باشد.
میشایل: دقیقا! کانت آن را درست تشخیص داده بود ! به معنای این حقیقت است که "ما پایان جهان را می خواهیم" یا به نوعی آرزو می کنیم. حداقل در فانتزی یا درنقاشی ها به نوعی نشان می دهیم که این جهان که در آن زندگی می کنیم  بیشتراز این دیگر قابل تحمل نیست و نمی تواند هم تا ابد همینطور بماند. اگر اجازه داشته باشم، می خواهم بگویم که در حقیقت در زیر این طاق آسمان( خورشید) شاید دیگر چیز نویی وجود ندارد. کانت کاملا واضح و روشن می دید که باور به "پایان جهان" یک ریشه قدیمی تاریخی نیز در این اندیشه دارد که این جهان برپایه بی عدالتی بنا شده است و همیشه بی عدالتی برآن حاکم بوده است. اما فیلسوف ژاک باین ویل در برابراین اندیشه چنین واکنش نشان می دهد و می گوید که در این جهان همیشه همه چیز با خطا واشتباه همراه بوده است اما نباید فکرکرد که بلافاصله فاجعه به بار خواهد آمد و دنیا به آخر می رسد.
رافایل: یعنی که "پایان جهان" یک ایده انسانی است زیرا جهان به این شکل خودش زاده فکر واندیشه بشری است. بشر جهان را کشف کرده واین جهان پهنه تجربه خود انسان است، نمی گوییم وجود طبیعت یا واقعیت ها یا  هستی انسانی بلکه  درمحدوده موجودیت ما ونوعی از بودن که با ظرفیت های انسانی ما سنخیت دارد.
 دراینجا و در ارتباط با موضوع بحث به تصویر(عکس) دیگری با تیتر مالیخولیا توجه می کنیم.
ادامه دارد...
18. ژانویه.2012 برابر با آذرماه 1391
 مطابق یا بنا بر پیشگویی تقویم مایا در مکزیک روز21.12.2012  می تواند پایان جهان باشد. حول این پیشگویی بحث فلسفی بالا انجام گرفته بود.
Philosophie Magazine
Philosophie: Weltuntergang
Frankreich 2012, arte F


Keine Kommentare: